تاریخ : یادداشت ثابت - یکشنبه 97/9/26 | 11:36 عصر | نویسنده :
رک بگویم از همه رنجیدم
از غریب و اشنا ترسیدم
با مرام و معرفت بیگانه اند
من ب هر سازی ک شد رقصیدم
در زمستان سکوتم بارها
بانگاه سردتان لرزیدم
رد پای مهربانی نیست که نیست...
من تمام کوچه هارا گردیدم
سالها از بس ک خوش بین بودم..
هر کلاغی را کبوتر دیدم...
بی خیال سردی آغوشها
من ب اغوش خودم چسبیدم
من شمارو لاب لای هر دعا
بارها بارها بخشیدم
.: Weblog Themes By Pichak :.